نکته ی مهمی که این روزها ذهنم را به خودش مشغول کرده است این است که هرکجا که می روم افرادی را می بینم که ایده هایی به نظر خودشان خیلی جالب دارند و میخواهند آن را به من بفروشند یا برای آن اسپانسر جذب کنند.
در این موقعیت، ابتدا برایشان توضیح می دهم که بکار بردن کلمه اسپانسر درست نیست و به کار شما نمی آید و به جای اسپانسر باید از کلمه سرمایه گذار استفاده کنید تا با شما شریک شود و … و اغلب پس از این توضیحات پاسخی که می شنوم این است: «خوب همون که شما میگی… چه جوری پیداش کنم؟»
چه می شود گفت! انگار کار ما شده است ایده پردازی روی ابرها و سپس گشتن به دنبال فرد یا شرکتی پولدار که به ما بخاطر اینکه خیلی باحالیم پول بدهد تا ما شرکت بزنیم و دفتر و دستک راه اندازی کنیم و برای خودمان با پول دیگران کسی شویم. انگار هدف از تشکیل یک استارتاپ، به جای خلق ثروت، ارزش آفرینی از طریق رفع مشکلات و نیازهای جامعه، صرفا جذب سرمایه است. و سرمایه گذار پیدا کردن شده است تعریف موفقیت. بله. درست است. بی مایه فطیر است اما برای کدام نان؟ کدام نانوا؟ و کدام نان خور؟
کم نیستند افرادی که با من تماس می گیرند و می گویند: «من دفتری ۱۰۰ برگ از ایده های مختلف دارم، آیا کسی را می شناسید که آن ها را از من بخرد؟ یا سرمایه گذاری کند؟»
یا اینکه می گویند: «من ایده ای دارم (که نمی توانم به شما بگویم چون خیلی سکرت است) اما دنبال تیم می گردم. آیا به من می توانید تیم بدهید؟»
در واقع من این گونه افرادی را به ۲ دسته با ویژگی های خاص تقسیم بندی کرده ام: خوابگردها و زامبی ها.
دسته اول، یعنی خوابگردها
آنان همان هایی هستند که به دلیل کوتاه بودن افق دیدشان و بسته بودن چشم هایشان، آن سوالات را مطرح می کنند. که این اغلب از گرفتاری ما در محدوده ی کوچک ذهنی یا جغرافیایی اطرافمان سرچشمه می گیرد. چرا که کسی که تلاش کرده باشد تا سرش را از زیر برف های اطرافش کمی بیرون بیاورد خواهد دید که دنیای فراتر از آنچه تصور می کرده وجود دارد. میلیون ها انسان در کشور و در سراسر دنیا در حال تلاش و فعالیت هستند و با ذهن خلاقشان هر روز چیز جدیدی را خلق می کنند که تازه ۹۰درصدشان هم به جای نمی رسد، و تنها او نیست که می تواند ایده داشته باشد.
(به نظر من برگزاری مسابقات و رویدادهای ایده پردازی و جایزه دادن به ایده پرداز برتر و ایجاد توهم برتری در چیزی که وجود ندارد یک اشتباه بزرگ است و خواب این افراد را عمیقتر خواهد کرد.)
ازین جهت می گویم که این اشتباهات نتیجه کوتاه بودن افق دید پرسش کننده است که اغلب پس از اینکه او را به با نمونه های مشابه بسیاری که با جستجوی پیشرفته در گوگل می توان از سراسر دنیا یافت آشنا می کنی، آن فرد بهت زده می شود.
دسته دیگر، یعنی زامبی ها
آنان چشمان بازتری دارند هرچند آنچه را که می بینند درست تشخیص نمی دهند و بیشتر به دنبال سر و صداها می روند. این افراد اغلب برونگراتر از دسته اول هستند و در همه جا سر و گوشی آب داده اند. آنان به دنبال فرصتی هستند که یک شبه هم به شهرت و هم به ثروت برسند البته با پا گذاشتن بر شانه دیگران و در این مورد، سرمایه گذاران.
به شخصه تعداد زیادی زامبی را مشاهده کرده ام که از یک مسابقه استارتاپی به مسابقه دیگر و از یک شتابدهنده به شتابدهنده دیگر با یک یا دو پروژه ثابت می روند و از آنجایی که همه جا سرک کشیده اند قلق داوران را به دست آورده اند و می دانند پرسش ها را چگونه پاسخ دهند تا برنده شوند و جایزه ها را بدست آورند. در یک نمونه، فردی را دیدم که با خوشحالی می گفت ۸ استارتاپ شکست خورده دارم و یک دور همه شتابدهنده های فعال کشور را با طرح های مختلف گشته بود و سرمایه های گرفته شده را خرج کرده بود و هنوز هم به جایی نرسیده بود.
افزون بر آن، اغلب ایده هایی که مطرح می شوند کپی هایی صددرصدی یا با تغییراتی ناچیز هستند از کسب و کارهای موفقی که در خارج از ایران ساخته شده اند. در واقع آن کسب و کارها برای شرایط اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی یک یا مجموعه ای از کشورها با فرهنگ های مشابه ساخته شده و در آنجا موفق شده است و لزوما کپی کردن آن در ایران موفقیت آمیز نخواهد بود.
TERMINUS های محبوب
در این میان، هستند افراد یا شرکت هایی که به دلایل مختلف از جمله نیاز به نوآوری در کسب و کارشان، یا داشتن پول اضافه، یا نمایش و شوآف، و یا دلایل دیگر به چنین افرادی توجه می کنند. پس از اینکه بوی پول به مشام شان رسید، زامبی ها و خوابگردها به این terminus ها جلب می شوند. این شرکت ها و موسسات پس از مدتی صرف هزینه و زمان (که ممکن است برایشان چندان هم اهمیتی نداشته باشد) تبدیل شده و می شوند به کارخانه های تولیدکننده استارتاپ های شکست خورده و کارآفرینان سرخورده که البته به هر زور و زری ظاهر تلاش می کنند تا قضیه را خوب و OK نشان دهند.
باید به این نکته توجه داشته باشیم که در این بازی گرفتار نشویم و تلاش کنیم مسیر درست را برویم. از دیدن موفقیت های زامبی ها و خوابگردها احساس عقب ماندن نکنیم و گول اعداد و ارقامی که به عنوان سرمایه گذاری بر روی آنان مطرح می شود را نخوریم. و کار خود را ادامه دهیم.
به قول دوستی، این هم می گذرد و همان هایی که زمانی با برگزاری رویداد، و تشکیل کلاس های تندخوانی، فنون مذاکره و زبان بدن امرار معاش می کرده اند حالا که کسب و کارشان کساد شده است روی به بازار استارتاپ ها آورده اند و پس از مدتی که دمای این بازار کاهسته شد؛ سراغ موضوع داغ بعدی خواهند رفت و مانند کف روی موج ناپدید شده و فقط سنگ های وزین، می مانند.
نوبت شماست:
آیا شما هم با استارتاپ های زامبی یا خوابگرد برخورد داشته اید؟ به نظر شما چرا چنین استارتاپ هایی وجود دارند؟