اگرچه ممکن است عحیب به نظر برسد اما میان راه اندازی یک کسب و کار نوآورانه و خلق یک اثر هنری شباهت های بسیاری وجود دارد.
از نظر خلاقیت به عنوان یک مفهوم ذهنی و همچنین خلق کردن به عنوان یک عمل متعالی، هنرمند و ارزش آفرین (کارآفرین) از یک جنس هستند. افزودن بر آن، در جنبه های دیگری هم این نزدیکی را می توان با کمی دقت مشاهده کرد.
۱. جوشش درونی بر پایه ارتباطات انسانی
هدف غایی و متعالی یک هنرمند، اثرگذاری بر جامعه و مخاطبانش است. او اگرچه برای دل خودش یک موجودیت بصری را خلق می کند اما این جوشش درونی نیاز به کانال های انسانی دارد تا به ذهن انسان دیگر رسوخ کند. به همین شکل یک کارآفرین، برای بهتر کردن زندگی مردم از طریق حل نیازهای آنان تلاش می کند. او نیز برای آنچه ساخته و پرداخته است نیاز به مسیرهای توزیع دارد تا محصول را به دست مشتریانی که آن نیازها را دارند، برساند.
۲. تحمل دشواری برای انجام کار مورد علاقه
یکی دیگر از نقاط اشتراک، انجام دادن کار دلخواه و مورد علاقه است. یک هنرمند و یک کارآفرین واقعی، هر دو با تحمل همه دشواری ها، کاری که دوست دارند را انجام می دهند. حاضرند سختی و گرسنگی بکشند اما کاری که دوست ندارند را – با هر درآمدی زیادی که داشته باشد – رها کنند و آن چیزی که در دل به آن اعتقاد و علاقه دارند را پی بگیرند.
همچنین همواره میان فعالان هنری این بحث داغ درباره هنر اصیل و هنر بازاری وجود داشته و دارد. آثار بازاری، آثاری هستند که برای فروش و به تعداد اغلب زیاد تولید می شوند و هدف، جلب نظر اقشار مرفه و متوسط جامعه است تا بلکه آن ها دست در جیب کنند و آن اثر را خریداری کنند.
از طرف دیگر، هنرمندانی هستند که راهی که یافته اند را می روند و برای خوشایند بازارها کار نمی کنند. این دسته از هنرمندان در ابتدا اغلب ناشناخته هستند و نمی توانند به هنر خود به عنوان وسیله تامین زندگی نگاه کنند تا اینکه توسط منتقدان، گالری ها یا بازاریاب های هنری کشف می شوند. آنگاه زندگی آن هنرمند که در دشواری ها ماندگاری و پایداری کرده است و تسلیم سختی ها نشده است ممکن است زیر و رو شود.
یک هنرمند همانند یک فرد ارزش آفرین و نوآور، در راه خلق یک شاهکار، با پستی ها و بلندی های فراوانی روبرو می شود. بارها شکست خواهد خورد، تابلوی نیمه کاره را پاره خواهد کرد، و از نو آغاز خواهد کرد.
۳. خلق بر اساس تجربه زیسته
آنچه که در نتیجه ی این همه تلاش و افت و خیز، موجب می شود تا چشمان بیننده را مات و مبهوت خود کند نه صرفا خط و رنگ و جسم بلکه معنایی است که از پس حرکت قلم مو، دیافراگم دوربین، یا زخمه ی مضراب، به بیرون سرک می کشد.
این معنا، در نتیجه کنکاش هنرمند در روح و روان خود و پیروامون خود، و از تجربه ی زیسته اش سرچشمه می گیرد. یک هنرمند موفق اغلب کسی است که به مساله ای در خود یا جامعه خود پرداخته است که خیلی ها حتی جرئت بیان آن را ندارند. و این دقیقا همان کاری است که یک کارآفرین نوآور می کند. یک استارتاپ موفق معمولا یک تیم است که برای مسائل و گرفتاری های خود و جامعه خود راه حل های نوآورانه طراحی و اجرا می کنند.
۴. مهارت رسیدن به درک و بصیرت
در یک تحقیق جالب، در دانشگاه میشیگان مشخص شده است که تعداد زیادی از افرادی که برنده جایزه نوبل در رشته های مختلف شده اند به نوعی یک فعالیت هنری را در زندگی داشته اند و حتی پس از اینکه از نظر علمی هم به درجات بالا رسیده اند آن هنر را رها نکرده اند.
هنر در لغتنامه دهخدا به علم و معرفت و دانش و فضل و فضیلت و کمال معنی شده است. این کلمه در واقع به معنی آن درجه از کمال آدمی است که هشیاری و فراست و فضل و دانش را دربردارد و نمود آن صاحب هنر را برتر از دیگران مینماید. یک کارآفرین بیش از هر چیز، کسی است که توانایی به هم وصل کردن نقطه های مختلف و ساختن یک تصویر بزرگتر را دارد و در نتیجه به نوعی درک و کشف از مسائل و یافتن راه حل برای آن می رسد. این مهارت را از طریق فعالیت هنری می توان به مغز یاد داد.
پژوهشگران در دانشگاه هاروارد تحقیقی را بر روی هزاران مدیر انجام دادند تا کشف کنند چه چیزی افراد نوآور را از بقیه متمایز می کند؟
آنان در نتیجه این پژوهش متوجه شدند مهمترین مزیت افراد نوآور، توانایی متصل کردن است. نوآوران برتر می توانند میان داده ها و یافته های مختلفی که بدست می آورند ارتباطات اغلب عجیب را پیدا کنند و به این ترتیب به درک جدید و منحصر بفردی از موضوع برسند.
هنر هم مانند نوآوری، چیزی جز به هم وصل کردن مفاهیم و مشاهدات و تجاربت هنرمند و تبدیل آن به یک شاهکار تکان دهنده نیست . و البته این کار هر کسی نیست همانطور که هر کسی نمی تواند کارآفرین نوآور شود.
۵. اثرگذاری بر جامعه
یک وجه دیگر از تشابه هنرمندان و کارآفرینان نوآور، تاثیر آنان بر تغییر ذائقه مردم است. هنرمندانی که امروزه نام های پرآوازه دارند کسانی بوده یا هستند که با فعالیت هنری خود افق های متفاوتی از آنچه مردم می دیدند را بر چشمان مخاطبانشان گشوده اند. آنان در واقع آینده را از قاب اثر هنری خود برای بینندگان به نمایش گذاشته اند. در این صورت، کسی که تحت تاثیر آن اثر هنری قرار می گیرد در درون احساس می کند که فرد دیگری شده است و چیزی در او تغییر کرده است.
به این ترتیب جهانبینی و درک او از جامعه و از خودش بزرگتر و متفاوت می شود و دیگر به برگشتن به آنچه که بود راضی نمی شود. کارآفرینان نوآور نیز مانند هنرمندان برجسته در نتیجه فعالیت های خود مشتریان خود را دچار تغییر ذائقه خواهند کرد.
یک نمونه مشهور از این موضوع کسانی هستند که قبلا گوشی های همراه متفاوت داشته اند و تصمیم می گیرند که گوشی آیفون بخرند. به ندرت پیش می آید که کسی که آیفون اپل خریده و استفاده کرده باشد در آینده گوشی برندهای دیگر را دست بگیرد.
۶. شباهت در فرآیند تبدیل شدن به یک هنرمند یا کارآفرین
نکته دیگری که استیو بلنک استاد دانشگاه اسنفورد و بسیاری دیگر از صاحب نظران به آن اشاره کرده اند این است که ابزار به تنهایی یک هنرمند را بوجود نمی آورد. برای مثال کسی که کلاس نقاشی می رود و قلمو و تابلو نقاشی در دست دارد لزوما هنرمند نقاش نمی شود. همانطور که در دست داشتن دوربین عکاسی یا گوشی همراه همه را عکاس هنری نکرده است. به همین ترتیب کسانی که مدارک علمی مدیریت یا کارآفرینی دارند و یا ابزارهای لین استارتاپ و مدل کسب و کار و … را می شناسند هم لزوما کارافرینان خوبی نخواهند شد. بلنک معتقد است که دروس رشته های هنر با کارافرینی تطابق بیشتری نسبت به دروس رشته های مدیریت و کسب و کار دارد.
اجازه دهید که من هم به این نکته، ظاهر و شکل و شمایل را هم اضافه کنم. در واقع همانطور که هر کسی که ریش و موی بلند دارد لزوما هنرمند نیست، هر کسی هم که در رویدادها سخنرانی می کند یا در شبکه های اجتماعی اخبار استارتاپ ها را منتشر می کند، لزوما کارآفرین نیست اگرچه او می تواند در برگزاری رویداد یا سخنرانی یا خبرنگاری فرد موفقی باشد.
در واقع، کارآفرینی نوآورانه چیزی بیش از بوم مدل کسب و کار و پوشیدن تی شرت و داشتن ته ریش و موی پریشان است و برای یادگیری آن، اگرچه متدهای علمی آموزش داده می شود اما فوت کوزه گری خاصی لازم دارد که آن را نمی توان آموزش داد و افزون بر خلاقیت، تحت تاثیر تجربه، شرایط محیطی، خیالپردازی و جاه طلبی، ریسک پذیری و ویژگی های روانشناختی فرد است.
۷. نوبت شماست:
شما چه فکر می کنید؟ چه شباهت های دیگری را میان هنرمندان و کارآفرینان وجود دارد؟ با ما در میان بگذارید.