همیشه خودم با این موضوع درگیر بوده ام. وقتی آدم می خواهد کاری را انجام دهد پیش از آن می خواهد تا جایی که می تواند، میزان موفقیت و یا شکست آن را بررسی کند، تا وقت و انرژی اش را صرف کار بیهوده و بی ارزش نکند.
نتیجه این می شود که ساعت ها، روزها و یا هفته ها به آن کار یا ایده، خوبی و بدی ها، نقاط قوت و چالش های احتمالی، و بررسی موفقیت و شکست آن فکر می کند، و مدام از دوستان و اقوام، مربیان و … سوال می کند. همین طور که زمان می گذرد، و جنبه های دیگری از ایده هویدا می شود، انجام آن دشوارتر به نظر می رسد و انگیزه آدم برای انجامش رنگ می بازد. در نهایت، آنقدر همه چیز پیچیده به نظر می آید و ابری که در ابتدا لکه ای بیشتر بالای سر نبود، حالا بزرگ، تیره و سنگین به نظر می رسد که همه جا را اشغال کرده. زمان سپری می شود و ظن ها به نگرانی، و نگرانی ها به ترس تبدیل می شوند.
اینگونه می شود که ایده ای که می پنداشتیم به سادگی می تواند دنیا را تحت تاثیر قرار دهد، به سادگی اجرا نمی شود.
به نظر من، داشتن ایده و اجرا نشدنش، بدترین حس دنیاست. برای شکنجه کردن یک کارآفرین کافیست به او اجازه دهید ایده هایش را ارائه کند، اما نگذارید آن ها را اجرا کند.
این موضوع را در تعدادی از دوستانی که ایده ای در سر دارند و قصد اجرا کردنش را دارند، بسیار دیده ام و می بینم. در واقع آن ها تنها «قصد» اجرا کردن دارند. در مواجه با این افراد به یاد جمله زیر می افتم:
«هرگاه کسی عقیده نویی را ارائه میکند، میداند که دهها نفر پیش از او نیز آن را در سر داشتهاند؛ اما تنها در سر.» – جک ولش (مدیرعامل جنرال الکتریک از ۱۹۸۱ تا ۲۰۰۱)
یک پیشنهاد طلایی:
پیشنهادی که برای این افراد دارم این است که هر چه سریعتر، ایده شان را یا حداقل بخش کوچکی از آن را اجرا کنند. من اعتقاد دارم که اجرای یک ایده، و تجاربی که از آن بدست می آید، بهترین آموزگار است. البته این به این معنی نیست که باید هر ایده ای که در ذهن جرقه زد را اجرا کرد یا نیازی به مشورت، مطالعه و بررسی نیست. بلکه به این معنی است که نباید بیش از اندازه، بر روی «پخته شدن» یک ایده وقت و انرژی گذاشت و وسواس زیادی به خرج داد.
همچنین، مشورت گرفتن و سوال کردن از افراد مختلف درباره ایده ایی که تنها در حد یک ایده مانده است، شما را ممکن است گمراه و گیج کند. چرا که فرد مشاوره دهنده، از عینک خود به ایده شما که هیچ نمونه ای از آن وجود ندارد، می نگرد و ممکن است آنگونه که شما ایده تان را می بینید، او آن را نبیند، که البته این می تواند هم خوب باشد و هم بد.
مثال آشپز خیالی:
تصور کنید کسی که دستور پخت یک غذا را در ذهن دارد که فکر می کند ممکن است خوشمزه باشد و غذایش طرفداران زیادی پیدا کند، به شما مراجعه کند و، مواد لازم، دستور تهیه غذا را برای شما بیان کند، و سپس از روش سفره آرایی و انواع مخلفات که می خواهد سر سفره بیاورد، صحبت کند. پس از چند دقیقه تنها اتفاقی که ممکن است بیافتد این است که دهان شما به عنوان شنونده، آب بیافتد!
شما خواهید گفت: «یک لقمه از این غذا را بده تا امتحان کنم ببینم آنقدر که می گویی خوشمزه است یا نه؟» و اگر آن لقمه وجود خارجی نداشته باشد، اعتبار و همه تلاش آن آشپز خیالی بر باد خواهد رفت.
دقت داشته باشید که: «هدف» بدون داشتن برنامه زمانبندیِ اجرا، مساویست با «رویا».
راه حل: تفکر اجرا داشته باشید.
یک روش برای غلبه بر وسواس بیش اندازه برای کار بر روی ایده، ایجاد طرز فکر اجرایی در خود است. با داشتن این طرز فکر، پس از انجام بررسی های کوتاه و مفید، همه توانتان به سمت دست و پنجه نرم کردن با اجرای ایده، و به دنیا آوردن آن متمرکز خواهد شد. اجرا کردن سریع یک ایده مزایای زیادی دارد که در ادامه تعدادی از آن ها بیان شده است:
۱. سرعت و دقت در سنجش بازار:
یکی از مهمترین کارهایی که شمایی که ایده ایی در سر دارید باید انجام دهید این است که بدانید آیا ایده و محصول نتیجه آن، خریدار دارد یا نه؟ آیا کسی حاضر است برای چیزی که ارائه می کنید پولی به شما بدهد؟
برای این کار، خیلی خوب است که، نمونه ایی از چیزی که می خواهید ارائه کنید را آماده داشته باشید، حتی اگر این نمونه، درست و کامل کار نمی کند، یا ظاهرش خیلی زیبا به نظر نرسد، به مخاطب شما کمک خواهد کرد تا درک کاملتری از محصول شما بدست آورد. بنابراین، سنجش بازار، با داشتن یک نمونه اجرا شده، خیلی دقیقتر و کاملتر خواهد بود تا بر اساس یک ایده روی کاغذ.
۲. مالکیت معنوی با سرعت در اجرا:
مالک ایده شما نیستید، کسی است که آن را اجرا می کند. مطمئنم که در پیرامونتان کسانی هستند که با دیدن یک نوآوری یا محصول جدید گقته اند: «من هم همچنین ایده ای در سر داشتم.»
تاریخ پر است از مثال های فراوانی از اختراعات و نوآوری هایی که ایده اش همزمان در سر دو یا چند نفر بوده است. اما آنکه زودتر جنبیده است و ایده اش را اجرا کرده است، کسی بوده که نامش به عنوان صاحب اختراع در تاریخ ثبت شده است.
۳. سنجش امکان موفقیت در اجرای ایده:
اگر تلاش کنید هر چه سریعتر درگیر اجرای ایده تان شوید، سریعتر هم خواهید توانست منابع و امکانات مورد نیاز، چالش ها و مشکلات آن را تشخیص دهید. در نتیجه می توانید برنامه ریزی بهتری برای بدست آوردن منابع و رفع مشکلات انجام دهید.
۴. غلبه بر ترس از اجرا:
یکی از دلایلی که یک ایده دیر اجرا می شود، در واقع، ترس از شکست است. کسی که ایده ایی در سر دارد، از نظر خود، گرانباترین گوهر دنیا را دارد و می ترسد آن را از دست بدهد. ترس از اینکه، ایده، قابل اجرا نباشد و شکست بخورد، و آن گوهر قیمتی از دست برود، مانع حرکت به سوی اجرای ایده است. دلیل این ترس آن است که ما فکر می کنیم تنها و تنها یکبار ممکن است ایده ی خوبی به ذهنمان برسد و اگر رسید، آن، تنها شانس ما برای موفقیت خواهد بود. درحالیکه این تفکر، صد در صد، درست نیست.
یک مغز که ایده ی خوبی را تولید کرده است، احتمال زیادی دارد بتواند ایده های خوب دیگری را هم در آینده تولید کند. پس، از آینده نهراسید، از شکست نهراسید، اجرایش کنید، اگر شکست خورد، تغییرش دهید، بهترش کنید و دوباره اجرا کنید، و آنقدر این کار را انجام دهید تا موفق می شوید.
یک کتاب مفید:
برای اینکه بیشتر و بهتر بتوانید ایده هایتان را اجرایی کنید، پیشنهاد می کنم در صورت امکان کتاب Execution: The Discipline of Getting Things Done را بخوانید.
نوبت شماست:
شما چه فکر می کنید؟ آیا به سرعت ایده هایتان را اجرا می کنید یا صبر می کنید؟ لطفا نظرات و تجربیاتتان را با ما و دیگر مخاطبان خوشفکری در میان بگذارید.
با تشکر از زحمات شما برای جمع آوری مطالب
جملات بسیار زیبا و البته از لحاظ اجرا در ایران تقریبا غیرممکن است
بنظر من باید اسم سایت را بجای خوشفکری ، خوش خیالی می گذاشتید !
توی جامعه ایران که سرشار از گشنگی و خالی از رفاه و پر از رشوه گیران و پسرخاله بازیه ، ایده آل گرایی و انشاء و کلمات امیدبخش ، جز دلخوش کنکهای زودگذر چیزی نخواهد بود !
ایران بدترین کشور برای استارت آپهاست . البته واسه فروش بلیط سمینار و کتاب و سی دی و … میشه درآمدهایی به جیب زد !!
کاش کمی با مردم روراست بودید و صادقانه اونطرف سکه رو هم نشون میدادید و با مشکلات عدیده خاص کشورمان آشناشون میکردید . واقعا مثال زدن مارک زوکربرگ صاحب فیس بوک ، اصلا بدرد مردم خاک این کشور با فرهنگ خاص خودمون نمیخوره ! کمی کارتون رو تخصصی تر و بومی تر کنید . اینجوری خودتون هم موفق تر خواهید بود …
با تشکر .
واقعا ممنونم بابت این مطلب گرانبها
:)
سلام … خسته نباشید
ممنونم از مطالب خوبتون
…. به نظر من برای رسیدن به هدف ، فرقی نمیکنه ایرانی یا خارجی باشیم
مهم حرکت رو به جلو است … باید خوشبین بود … ایران اصلا بدترین جای دنیا ، چه بهتر تو این شرایط بد که خیلی ها دست کشیدن، وقت بیداری آدمهایی مثل ماست …. میتوان مطابق با فرهنگ خاص خودمان ، کاری فرهنگی کرد … :)
سلام
خیلی ممنون بابت این مقاله… من ایده رو دارم ولی همین طرز فکر اجرای کردنش واقعا یه بخش سخت میتونه باشه..
با نظر حسن جان هم کمی موافقم..اینکه ما اینجا کار سختی نسبت به بقیه نقاط داریم..
من با نظر حسن آقا موافقم … کمی با خوش خیالی به مسائل نگاه کردید … تنها چیزی که در دنیا برای راه اندازی یک کسب و کار موفق نیاز است داشتن یک دید کامل از تمامی شرایط موثر بر کار و دوم تا دهم هم پشتکار و پشتکار و پشتکار و پوست کلفت بودنه … اونقدر باید پوست کلفت و سخت کوش باشی تا بتونی بالاخره یه جایی وارد بشی و بتونه یک بازار خدماتی یا هر چیز دیگه رو بدست بیاری
با سلام از ابتکار بسیار مفیدی راهگشایتانج نکنه. چند سالی هست که ایده بسیار جالب وبزرگ. دارم که برای بروز و اجرای آن مشکل داشتم این کار شما بسیار میتواند کمکم کند نیاز به راهنمایی شما دارم