Podcast: Play in new window | Download
Subscribe: RSS
این مطلب نوشته Kevin Ready مشاور و نویسنده و سخنران است. کتاب جدید او «استارتاپ: خودآموز راهاندازی و ادارهی یک کسب و کار» نام دارد. ردی به عنوان ستوننویس مهمان در سایت CNBC این مطلب را نوشته است:
اخیراً مشغول یک مصاحبهی رادیویی بودم که مجری سوال جالبی پرسید: «آیا هر کسی میتواند کارآفرین شود؟»
سوال فوقالعادهای بود و قبل از پاسخ دادن، مجبور بودم چند ثانیهای دربارهاش فکر کنم. پاسخ کوتاه این است که بله، همه میتوانند. اما اگر بخواهم صادقانه بگویم، هر کسی نباید این کار را بکند. من به این شیوه پاسخ دادم، چرا که یاد گرفتهام کارآفرینشدن، به این که شما چه میدانید یا چه تجربههایی دارید، کمتر ارتباط دارد، بلکه به این مربوط است که حاضرید چه کنید تا به موفقیت برسید.
همهی ما گاهی اوقات به این مسئله فکر میکنیم. اینکه مهارتها و استعدادها و دانش خود را به دنیا ارائه دهیم و در واقع شرکت خودمان را راه بیاندازیم. پس ویژگیهای لازم برای اجرای موفقیتآمیز این ایده چه چیزهایی هستند؟ شاید آن چیزهایی نباشند که شما فکرشان را میکنید: نیازی به مدرک MBA ندارید. نیازی به اجازهی شخص دیگری ندارید. نیازی به داشتن تجربه در زمینهی استارتاپها ندارید. نیازی به تجربهای الهامبخش ندارید، انگار که ابرها شکافته شده و ربالنوع ایدههای تجاری شما را مورد لطف قرار دهد. به میلیونها دلار نیازی ندارید. نیازی به دوستان یا خانوادهای ثروتمند که شما را پشتیبانی کنند ندارید. لازم نیست نابغه باشید، و به زمان فوقالعادهای هم نیاز ندارید.
اگرچه هر یک از این چیزها میتوانند در کارآفرینشدن کمک کنند، اما هیچکدام ضروری نیستند.
برای کارآفرینشدن تنها یک ویژگیِ ضروری وجود دارد. این ویژگی بیش از حد ساده به نظر میرسد، اما هر آنچه نیاز دارید تا بهعنوان یک کارآفرین، موفق شوید، میتواند حول محور این ایدهی مرکزی قرار بگیرد. این ویژگی بسیار ضروری چیست؟ اشتیاق برای انجام کار. همین! و هیچ راه دیگری هم وجود ندارد.
کسانی که به عنوان کارآفرین موفق به انجام کاری نمیشوند، اغلب اوقات همانهایی هستند که واقعاً اشتیاقی برای انجام آن کار ندارند. این معمولاً بدین معنی است که آنها از انگیزهی درونی کافی برخوردار نیستند، کسبوکار را به دلایل اشتباهی آغاز میکنند، با انتظارات غیرواقعی شروع میکنند، کار را بسیار دشوار مییابند و در نهایت هم انصراف میدهند.
این طور نیست که یک هفته یا یک ماه با انگیزهی فراوانی روی ایدهای کار کنید، بعد رهایش کنید و دربارهی چیز دیگری شروع به تفکر کنید. کارآفرینان موفق حسی دارند که آنها را به جلو میراند، به وظیفهی بعدی و وظیفهی بعدی و وظیفهی بعدی. آنها میدانند که هر کسبوکار موفقی با تکمیل هزاران کار کوچک، یکی پس از دیگری، ساخته شده است، حتی اگر سالها زمان ببرد. آنها میدانند که هیچکس آنها را مجبور به انجام کاری نمیکند، آنها خودمحرک هستند و کار بیشتری را با توجه و کیفیت بیشتری نسبت به آنچه در یک کار عادی ممکن بود انجام دهند، به انجام میرسانند.
قسمتی از این اشتیاق به انجام آنچه نیاز است، تمایل به انعطافپذیری است. برای موفق بودن، به اشتیاقی نیاز دارید برای یادگیری آنچه کار میکند و آنچه کار نمیکند و انطباق سریع. بعضی کارآفرینها بهشدت مصمم به موفقشدن هستند و خود را وقف پیشبرد کسبوکارشان میکنند اما تمایلی به تغییر خودشان ندارند. این افراد به احتمال زیاد کار سختی خواهند داشت زیرا تغییر و انطباق، هستههای اصلیِ ساخت هر چیز جدیدی هستند.
علت اینکه برای کارآفرینشدن نیازی به MBA، تجربه، یا آموزش ندارید، این است که همینطور که برای ساخت کسبوکارتان به جلو حرکت میکنید، اگر تمایل به کنارگذاشتنِ ایدههای قبلیتان که در زمان خود منطقی بودند داشته باشید، سریعاً یاد خواهید گرفت که درسهای اصلی چه چیزهایی هستند. اینها چیزهایی هستند که شما (حداقل تاحدودی) در مدارس کسبوکار یاد میگرفتید، اما بهخاطر اینکه با انجامدادن در حال یادگیری هستید، به شیوهای یاد خواهید گرفت که دانشگاهیها هرگز نخواهند فهمید.
حقیقت این است که سختترین کارهایی که من انجام دادهام، که بیشترین زمان و بیشترین ازخودگذشتگی و بیشترین انرژی را گرفتند، هرگز مثل «کار» احساس نمیشدند. این ترفند جادوییِ کوچکی است که در ورای زندگی و کار بسیاری از کارآفرینان و هنرمندان و ورزشکاران موفق دنیا نهفته است. وقتی شما میتوانید بهراحتی به حالتی دست یابید که ساعات بیشمار کار همچون ساعات کاری احساس نشوند، تفاوت بین آنچه انجام میدهید و آنچه هستید، چیز بسیار ناواضحی میشود. شاید شما بهطور مداوم مشغول و درگیر باشید، اما آنقدر احساس لذتبخش تعامل را میدهد، که دیگر مانند کار حس نمیشود.
یک نقص آشکارِ این نوع شناخت از محل کار، مشکلِ بزرگ نارضایتی از یک شغل کلاسیک نه صبح تا پنج بعدازظهر است. به همین دلیل است که برای بسیاری از مردم رسیدن به زمان ترک کار در روز چهارشنبه چنان آرامشی به همراه دارد. اشتباه برداشت نکنید، کار برای یک شرکت میتواند همانند ادارهی کسب و کار خودتان راضیکننده باشد. اما وقتی آنچه شما با زمانتان انجام میدهید منطبق نیست با آنچه خودتان را بهمعنای واقعی «بودن» میبینید، آن عدماتصال می تواند زندگیِ کاریِ حقیقتاً سخت و خستهکنندهای بسازد.
اگر زمانی که کارآفرینها دربارهی خودشان و آنچه انجام میدهند حرف میزنند به دقت گوش کنید، میفهمید که درک آنها از آنچه هستند، بهشدت با آنچه انجام میدهند در هم تنیده است. این کلید موفقیت آنهاست و چیزی که باعث میشود آنها کار سختی را انجام دهند که رویاهای آنها را در قالب یک کسب و کار موفق به واقعیت تبدیل میکند.
نوبت شماست:
شما چطور؟ شما هم آنچه را که برای کارآفرینشدن لازم است دارید؟
فوق العاده بود ممنون
من هم از شما ممنونم که خواننده و شنوندهی این مطلب بودید.
سلام. مثل همه مطالب خوب بود. ولی هنوز صوت ایده آل نشده. البته گوینده ها خوبن ها. به نظر شرایط فنی ضبط چندان خوب نیستن
سلام
اول از اینکه خواننده و شنوندهی این مطلب بودید و آنقدر ارزش قائل شدید که کامنت بگذارید، سپاسگزارم.
دوم باید عرض کنم که نویسندگان و مترجمان و گویندگان خوشفکری، از نقاط مختلف ایران گرد هم جمع شدند و هر کدوم با توجه به دانش و امکانات و تواناییهای خودشون برای خوانندگان و شنوندگان مطلب آماده میکنن. در مورد شخص خودم، باید بگم که این فایلهای صوتی رو در منزل و با حداقل امکانات ضبط میکنم. البته تمام تلاشم رو هم میکنم تا بهترین نتیجه رو از این کمترین امکانات بگیرم، و باز هم البته وظیفه دارم که اگر قصد ارائهی صوتی دارم، تلاش بیشتری بکنم و امکانات ایدهآلتری برای ضبط صدا تهیه کنم. ناگفته نماند که زحمت ویرایش این فایلهای صوتی با مدیر خوشفکری، سهیل عباسی گرامی و همراهان ایشون است.
تا چه افتد و چه در نظر آید…
به نظرم به این موضوع کمتر اشاره شده در واقع قبل از انجام هر کاری باید یک سوال اساسی از خودمان بپرسیم : چرا ؟
چرا میخواهیم این کار را بکنیم . به نظرم کارآفرین شدن انگیزه درونی بالایی میخواهد و باید حاضر باشی که بهای آن را پرداخت کنی . هر کسی نمیتواند از لذت های مقطعی پولهای مقطعی و آرامش کارهای دیگر و غیره بگذرد و نکته ای دیگری که به نظرم خوب است به این بحث اضافه شود این است که آیا همه کارآفرین ها موفق یا ثروتمند می شوند ؟ توهم اینکه هر کسی که کارآفرینی را شروع کرد و به ثروت و موفقیت قطعی برسه کاملا اشتباهه ولی رایجه بین مردم .وسوال دیگر اینه که آیا باید حتما در جوانی کارآفرینی را شروع کرد یا نه لزومی ندارد که البته سوال آخر قبلا در این سایت بحث شده به نظرم .
به نظرم کارآفرینی بیشتر شبیه یک تب و یک هیجان احساسی شده تو ایران . تو این چند سال من کارآفرین های زیادی را دیدم که متاسفانه به اشتباه در توهم ساختگی غرق شدند و جامعه و دولت بیشتر آنها را به سمت توهم سوق داده است . کارآفرینهایی که کسب و کار و زندگیشان در حال سقوط است ولی در جشنواره های مختلف به عنوان کارآفرین برتر توسط دولت انتخاب شده و جایزه می گیرند . و ما فکر میکنیم همین شخصیت کارآفرین بودن و همین عنوان مدیر بودن دیگر کافیست چیزی دیگری قرار نیست به دست بیاید . به قول معروف همین جایی که ایستاده ام خوب است!!!
با نظرات شما موافقم. بعضی افراد شخصیت کارآفرینی دارند و در مقابل بعضی هم شخصیت کارمندی. هیچکدام هم بدون دیگری قادر به موفقشدن نیستند. کارآفرینها نیاز به کسانی دارند که کار کنند و کارمندها نیاز به کسانی دارند که کار ایجاد کنند.
البته تصور میکنم مشکل زمانی به وجود میاد که این دو جای همدیگه رو میگیرن. افرادی که با شخصیت کارمندی رو به کارآفرینی میارن (بدون اینکه تغییری در خودشون ایجاد کنن) و مسلماً در این مسیر شکست میخورن، و در مقابل کسانی که با شخصیت کارآفرینی، به کارمندی رو میارن و اینها هم مسلماً نمیتونن از ظرفیت خودشون تمام و کمال استفاده کنن و شاید هم سرخورده بشن.
ممنون مطلب مفیدی بود خدا قوت
سلام خسته نباشید من دانشجوی مدیریت بازرگانیم تازه وارد این رشته شدم
و چیز زیادی از کار آفرینی نمیدونم چطور میتونم بفهمم چه کاری برای شروع خوبه اصلا راهی هست؟
بسیار مورد استفاده واقع شد فقط یکم اگر در مورد نیاز روز هم در سایت بگید توضیحات جامع تر خواهد بود
با سلام و احترام بسیار عالی و نکات ارزنده ای مطرح شد