الدار شَفیر، دکترای روانشناسی و استاد دانشگاه پرینستون، و سندهیل مولایناتان، دکترای اقتصاد دانشگاه هاروارد، در کتاب خود Scarcity: Why Having Too Little Means So Much می گوید: فقیر بودن انرژی ذهنی بسیار بالایی می خواهد. در نتیجه افرادی که دچار کمبود هستند بیشتر از افراد غنی دچار اشتباه در تصمیمگیری میشوند.
او این مفهوم را «روانشناسی محرومیت» نام گذاشته است و در همان کتاب که به فارسی با عنوان «فقر احمق می کند» منتشر شده میگوید وقتی مردم دچار کمبود (پول، زمان، کالری، همراهی) شوند، کارایی ذهنهایشان بسیار پایین میآید.
به باور او، فقر و کمبود، «پهنای باند ذهنی» فرد را مصرف می کند. منظور از پهنای باند ذهنی، نیروی مغزی و فکری است که برای مواجهه با نگرانیهای فوری، تامین نیازهای اولیه، و حل مشکلات صرف میشود. اما برعکس، کسی که دچار محرومیت و محدودیت نیست، میتواند ظرفیت ذهنیاش را به برنامهریزیهای بلندمدتتر و حل مسائل بزرگتر اختصاص دهند.
به نظر من، شروع دوباره، ساختن از صفر و عباراتی انگیزشی از این دست را می توان بیشتر به شعار و حتی گاهی فریب فروشندگان بیل به جویندگان طلا تعبیر کرد.
در این دنیای محرومیت و محدودیت، بدون سرمایه، کسی نمی تواند به موفقیت و پیشرفت و توسعه برسد. البته منظور از سرمایه صرفا مادی نیست چه بسا، سرمایه های دانشی، اجتماعی، اعتباری-اخلاقی، و ذهنی می توانند بسیار اثر گذارتر باشند.
در دنیای کارآفرینی و نوآوری، کارآفرین نیاز دارد تا منابع لازم را در اختیار داشته باشد. این منابع معمولا از انباشت سرمایه های نسل های قبلی بوجود می آیند. برای نمونه، پول و اعتباری که توسط خانواده، دوستان یا آشنایان به عنوان سرمایه نقدی و اجتماعی در ابتدای کار به او ممکن است داده شود. و باید در گام های بعدی، دسترسی پیدا کند به سرمایه دانشی و ارتباطی و اعتباری بزرگتری که توسط سرمایه گذاران (که آن ها هم زمانی آن سرمایه را انباشت کرده اند).
کسی که ایده جدیدی به دهنش رسیده و مسئله ای در جامعه را شناسایی کرده و راه حلی برای حل آن دارد، اگر خودش از لحاظ مالی به یک سطح تامین حداقلی نداشته باشد و همواره ذهنش در جستجوی تامین معاش خود باشد، نمی تواند به اندازه کافی ظرفیت و زمان خود را به خلق آن ایده و راه حل اختصاص دهد.
در ابعاد بزرگتر، این تئوری را می توان برای جوامع و ملت ها هم بکار برد.
جوامعی که فقیر هستند نمی توانند به پیشرفت و توسعه بطور عملی فکر کنند، حتی اگر هر روز آرزوی آن را در ذهنیت فردی و گروهی خود بپرورانند.
بسیاری از کشورهای پیشرفته امروزی که خود زمانی عقب مانده بودند توانستهاند در طول تاریخ، به روش های درست و نادرست، انسانی و غیرانسانی، به سرمایههای دیگر کشورها و ملتها دست پیدا کنند و با استفاده از آن، سنگ بنای جهش توسعهای خود را بگذارند. آنها به این ترتیب، توانستند سطحی از رفاه را در جوامع ایجاد کنند تا ظرفیت ذهنی بخش بزرگی از جامعه که به قشر متوسط قلمداد میشود را از فقر و محدودیت و محرومیت رها کنند تا جا (پهنای باند ذهنی) برای افکار و ایده های نو، و رو به آینده باز شود.
پاندمی کوید-۱۹ بر جوامعی که پهنای باند ذهنی اجتماعی کمتری داشتند، اثرات بسیار بدتری نسبت به دیگران داشته است. این محدودیت در ظرفیت ذهنی جامعه، خود را در نحوه مواجهه و مقابله با پاندمی کرونا از سوی حاکمان و شهروندان آن جوامع به خوبی بروز میدهد.