چگونه بازارها محصولات موفق را می‌سازند؟

۱۴ شهریور ۱۴۰۱  ·   زمان مطالعه 6 دقیقه


چارلز داروین، که یک دانشمند علوم طبیعی بود در سال ۱۸۵۹ تئوری فرگشت بیولوژیکی را بر پایه انتخاب طبیعی مطرح کرد. به باور او فرگشت، عامل تغییر نسل‌ها و بوجود آمدن گونه‌های جدیدی در طی زمان بوده که دارای یک جد مشترک هستند.

البته در زمان حیات داروین، دانشی درباره ژن‌ها وجود نداشت اما او توانست تشخیص دهد که بسیاری از صفات موجودات زنده، ارثی هستند. یعنی از والدین به فرزندان منتقل می‌شوند. سازوکاری که داروین برای تحقق فرگشت پیشنهاد کرده است، انتخاب طبیعی است.

انتخاب طبیعی چیست؟

به این دلیل که منابع در طبیعت محدود هستند، همه جانداران بر سر دستیابی به منابع طبیعی با هم در رقابت می‌باشند، آن‌هایی می‌توانند زنده بمانند که بهترین سازگاری را با محیط خود داشته باشند. داشتن سازگاری بیشتر با محیط یعنی امکان استفاده بهتر از منابع، زنده ماندن و بقا. و بقای بیشتر یعنی داشتن فرصت تولید مثل. تولید مثل هم یعنی بقای ژن‌ها و انتقال ژن‌های ایجاد کننده ویژگی‌های سازگاری به نسل بعدی.

جهش‌های ژنتیکی هم که موجب شود سازگاری یک گونه بیشتر شود از طریق تولید مثل به نسل بعدی منتقل می‌شوند. بنابراین، نسل جدید شانس بالاتری برای بقا و تولید مثل دارد.

برای مثال، بلندتر شدن گردن‌ زرافه‌ها در طول نسل‌ها، باعث شده که آن ها بتوانند در شرایط سخت هم از برگ‌های بالایی درختان تغذیه کنند که دیگر حیوانات نمی‌توانستند به آن‌ها دسترسی پیدا کنند. این دسترسی بیشتر به منابع طبیعی، به زرافه ها کمک کرده که بتوانند نسبت به سایر حیوانات گیاه‌خوار، زنده بمانند و تولید مثل کنند و این ویژگی را به نسل بعدی منتقل کنند.

انتخاب طبیعی به محیط وابسته است

بر اساس انتخاب طبیعی، ویژگی هایی مطلوب هستند که در یک محیط خاص موجب بقا و در نتیجه تولید مثل بیشتر گونه‌های دارای آن ویژگی‌ها نسبت به دیگر گونه‌ها شوند.

ویژگی‌هایی که در یک محیط، مطلوب هستند ممکن است در محیط دیگر حتی مضر باشند. برای مثال در سناریوی زرافه‌ها، بلند بودن گردن به این دلیل نبود که آن‌ها تکامل‌یافته‌تر هستند. بلکه به این دلیل است که آن‌ها دارای یک ویژگی قابل ارث‌بری هستند که به آن‌ها امکان بقا و تولید مثل بیشتر را در آن محیط خاص می‌دهد. اما در یک محیط متفاوت مثلا جایی که علف گیاهان به اندازه کافی در سطوح پایین در دسترس باشد، گردن حیوانات بلندتر نشده، و جای صفت مطلوب و نامطلوب می‌تواند عوض شود.

به طور خلاصه، آن گونه از موجودات زندهٰ‌ایی که انطباق و سازگاری بیشتری با محیط دارند، به منابع بهتر دست پیدا می کنند و شانس بقای‌شان بیشتر است.

انتخاب طبیعی در کسب و کارهای نوآورانه و نوپا

در دنیای کسب و کارهای نوپا و نوآوری‌های فناورانه، شباهت‌های زیادی با این مدل وجود دارد.

در چنین فضایی،‌ ناشناخته ها بسیار هستند و عدم قطعیت بالاست. دسترسی به منابع شامل سرمایه ارزان و خطرپذیر، نیروی انسانی خبره، منابع آموزشی مناسب، سرمایه اجتماعی، دسترسی بازارهای مناسب و … برای همه میسر نیست و صرفا برترین استارتاپ‌ها شانس استفاده از این منابع و در نتیجه بقا و رشد را دارند.

تعداد زیادی از ایده‌ها، پروژه‌های نوآوری و تیم‌های استارتاپی، با اینکه ممکن است از نظر ایده اولیه یا توانمندی‌های تیم، امیدوار کننده به نظر برسند، به دلیل عدم دسترسی به منابع گوناگون مورد نیاز، دیر یا زود از بین می روند. اما آن‌هایی بقا پیدا می‌کنند که توانسته‌اند سازگاری بهتری با محیط و شرایط داشته باشند.

یکی از عوامل محیطی اصلی استارتاپ‌ها، بازار است و بنابراین انطباق و سازگاری آن‌ها با بازار، شرط مهم بقای‌شان است که در مفاهیم لین استارتاپ و تطابق محصول با بازار (Product Market Fit) مطرح می‌شود.

در طبیعت، گونه‌ها به صورت مداوم در حال سازگاری هستند.

در این روش، استارت‌آپ‌ها چرخه‌های توسعه محصول خود را بر اساس یادگیری های اعتبارسنجی شده در نتیجه آزمایش‌ فرضیه‌های کسب‌وکاری‌شان بهتر می‌کنند.

این البته یک کار یک‌باره نیست و به صورت مداوم تکرار می‌شود تا آن‌جایی که محصولی با تطابق بالاتری با نیاز مشتری و بازار ساخته شود.

هر چقدر سرعت این تکرارها بیشتر باشد و زمان و پول کمتری بابت آن صرف شود و هرچه میزان یادگیری از بازار بیشتر باشد، شانس سازگاری محصول و کسب و کار با بازار بالاتر می‌رود. این مفهوم در شرکت‌های غیر استارتاپی هم کاربرد موثری دارد چرا که امکان آزمایش ایده‌ها و نوآوری‌های جدید را به روشی سریع و مقرون‌به‌صرفه به سازمان‌ها می‌دهد.

در واقع، این روش یک نوع «انتخاب طبیعی» برای ایده‌ها و پروژه‌های نوآورانه را میسر می‌کند و فقط به بهترین (سازگارترین) آن‌ها اجازه رشد و تکامل می‌دهد.

خیلی ها ممکن است فکر کنند ایده‌های خوبی دارند اما این افراد یک سری پیش‌فرض‌هایی در ذهنشان دارند که بر اساس آن‌ها، ایده، خیلی خوب به نظر می رسد. ولی اغلب، این پیش‌فرض‌ها، در دنیای واقعی معتبر نیستند یا خیلی مهم نیستند که کسی برایش مهم باشد.

برای اینکه بتوان با هزینه کم و با سرعت بالا، پیش‌فرض‌ها و فرضیه‌های ذهنی‌مان را آزمایش کنیم، از روش فرگشتی و بهینه‌سازی مداوم استفاده می کنیم. یعنی:

۱. یک نمونه اولیه از ایده را با کمنرین هزینه می سازیم.

۲. سپس آن را به مخاطبان و مشتریان هدف می دهیم تا استفاده کنند.

۳. بعد، از حرف ها و نظرات و مدل استفاده آن ها از نمونه اولیه محصول، کلی چیز جدید یاد می گیریم که می تواند ان پیش فرض های ذهنی ما را رد کند یا تایید کند.

‍۱. دوباره، بر اساس این بازخوردها، یک نسخه بهتر از محصول می سازیم و آن را به مشتریان می دهیم.

آنقدر مراحل بالا را تکرار می کنیم که محصولمان، بیشترین سازگاری را با بازار بدست بیاورد.

اگر در این تکرارها متوجه شویم که اشتباه کرده‌ایم و فرضیات‌مان درست نیستند، اینجاست که می‌توانیم استراژی‌مان را تغییر دهیم و یک قدم به عقب برگردیم که مشکل را پیدا کنیم یا یک مسیر دیگر را برای کسب و کار خود انتخاب کنیم.

البته ممکن است که مسیرهای مختلفی که انتخاب می‌شود هم به بن‌بست برسند. در این صورت اگر توان ذهنی، یا منابع مالی تمام شود، ادامه کار ممکن نخواهد بود و استارتاپ شکست می خورد.

اما اگر محصول و کسب و کار آن رشد، تکامل و پیشرفت کند، به احتمال زیاد یک چیز بزرگی در حال خلق شدن است.

این روش که یک نوع آزمایش و خطا کردن هوشمندانه است مشابه انتخاب طبیعی است.

البته این فقط استارتاپ ها نیستند که اشتباه می کنند بلکه طبیعت هم اشتباه می‌کند. مثلا اگر در طبیعت گونه‌ایی از زرافه بوجود بیاورد که نتواند در یک ساعت پس از تولد شروع به راه رفتن و دویدن کند، بر اساس انتخاب طبیعی، قطعا بچه زرافه زنده نمی ماند. یا شکار می شود یا از مادرش جا می ماند.

در کسب و کارهای نوآورانه هم اگر یک محصول اشتباه و ناسازگار با محیط (بازار) ساخته شود، قطعا زنده نمی ماند.

وقتی گفته می شود که در مسیر رسیدن به تطابق محصول و بازار، «سریع شکست بخورید»، به این معنی است که بگذاریم محیط (بازار) به ما بیاموزد که بر اساس انتخاب طبیعی، چه چیزی (محصول و ویژگی‌هایی برای محصول) مناسب بازار است و چه چیزهایی مناسب نیست. به این ترتیب، محصولی که به خوبی با بازار مطابقت دارد را می‌توانیم بسازیم. بقا، در واقع برای آن دسته از ویژگی‌ها یا محصولاتی است که بهترین تناسب را با محیط فعلی (بازار) دارند.

بازارها استارتاپ‌های موفق را می‌سازند

امیل شارتیه معروف به آلن، فیلسوف و روزنامه‌نگار قرن نوزدهم میلادی اهل فرانسه، در کتابی در سال ۱۹۰۸ میلادی این موضوع را مطرح کرده است که طراحی قایق و کشتی ها یک نوع انتخاب طبیعی است:

«هر قایق که ساخته می شود از روی یک قایق دیگر کپی می شود… واضح است که اگر یک قایق بسیار بد ساخته شده پس از یک یا دو سفر در دریا، کارش به زیر آب ختم می شود و بنابراین هرگز به ساحل بر نمی گردد تا از روی آن کپی شود… آنگاه می‌توان با دقت کامل گفت که انگار این خود دریاست که قایق‌ها را می‌سازد و قایق‌های مناسب و سازگار را انتخاب می‌کند و بقیه را از بین می برد.»

بر همین اساس، این بازارها هستند که محصولات مناسب و سازگار و در نتیجه استارتاپ های موفق را می سازند.

یک پاسخ به “چگونه بازارها محصولات موفق را می‌سازند؟”

  1. همون یک خواننده گفت:

    بازار خوب جایی هست که کارها سخته یا مضره یا کار تکراریه. یک میزکار و چندتکه لباس و یک صبحانه همه جای زمین/دنیا پیدا میشه. پس با این اوصاف باید مشکلات یکی پس از دیگری همه جای زمین به سرعت حل بشه! خیر!

    دو چیز این را محدود میکنه:
    ۱. ثروت: یعنی چیزی که شما از صفر شروع نکنی، آجری بگذاری روی چیزی که از قبل بوده. دارای یک سیر تدریجیه. یک‌جایی از زمین هست جایی نیست. بسته به نوع کار یک زمانی هست زمان دیگری نیست.
    ۲. اطلاعات: یعنی من بدونم چیو بفروشم و از اون طرف مشتری هم بدونه چیو بخره.

    کارآفرینی یعنی ماهی گیری با لنج و تور از این دریای مواج در زمان و مکان مشخص.
    اساس یک کارسریالی هست. چون که کارها اگر هم مضر و سخت نباشد آخرش تکراری می شوند و باید یکی تغییراتی بکنه. این تغییر یعنی کارآفرینی.

شما هم نظرتان را بیان کنید:

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد. موارد الزامی با * نشانگذاری شده اند.

*

*