چند روز پیش جلسه ای که با یک سرمایه گذار به تعریف امروزی سنتی داشتم و در آن با حرارت و شور و شوق از استارتاپ ها و نوآوری های دگرگون کننده بازارها صحبت می کردم و نتایج و دستآوردهایی که استارتاپ های موفق شتابدهنده تک بدست آورده اند را بازگو می کردم.
هدفم از این جلسه و این توضیحات این بود که به آن مرد دنیا دیده ی با موهای سفید برفی را متقاعد نمایم که بخش کوچکی از دارایی هایش را بر روی استارتاپ ها سرمایه گذاری نماید و از موج خروشان کارآفرینی و نوآوری در کشور بی بهره نماید. در این حین در دل به خودم می گفتم که چه جالب که این مرد کهن سال درک کرده است که کسب و کارهایش در خطرند و دیر یا زود سونامی نوآوری هرچه دارد را با خود می برد.
گفتگوی ما هرچه بیشتر پیش می رفت اعتماد به نفس من بالاتر می رفت و لابلای حرف هایم گوشه و کنایه ای به کسب و کارهای سنتی هم می زدم. برایش مثال های ایرانی از سرویس های درخواست تاکسی آنلاین را در مقابل آژانس ها آوردم و از فروشگاه های اینترنتی که مغازه دارها آنقدر عاجز کرده اند که گروه گروه تصمیم به راه اندازی فروشگاه اینترنتی می گیرند.
رگبار مباحث اقتصادی؛ اجتماعی، مثال های داخلی و خارجی، و گوشه و کنایه هایم که تمام شد، فنجانم را بردشت و برایم چای ریخت و در آن کمی نعنای تازه انداخت و برگرداند. مکثی کرد و در حالیکه عطر نعنا فضای اتاق را آرام آرام در می نوردید، گفت: « پسرم، ازدواج کردی؟ »
گفتم: «خیر»
لبخندی زد و شمرده شمرده گفت: « همه حرف های قشنگی که زدی را گوش کردم اما با این همه هزینه ای که شما و امثال شما می کنید، چه بدست آورده اید؟ منظورم پول نیست. منظورم عمر است. یک روز از عمرت را به من چند میفروشی؟ عمری که گذشت دیگر باز نمی گردد…»
پرتقالی از ظرف میوه برداشت و در دست گرفت و ادامه داد: « من پیرمرد ۷۰ ساله دیگر فرصتی برای صبر کردن ندارم. نمی توانم ۴ سال ۵ سال صبر کنم ببینم سرمایه گذاری ای که کردم به من چه برمی گرداند.»
به صندلی تکیه داد و گفت: «من اگر بخواهم یک باغ گردو داشته باشم، نمی روم گردو بکارم و سال ها منتظر شوم و مصیبت بکشم تا رشد کند و بلکه ثمری بدهد. حاضرم بروم نهال گردو را که در پیت های فلزی رشد کرده اند بخرم و آن ها را در باغم بکارم. اگر فرصتی امروز هست و طرح و برنامه ای که سریع به نتیجه برسد به من بگو مثل آن درخت آماده گردو»
بسیار به این حرف ها فکر کردم. در ابتدا ناراحت از اینکه شاید من نتوانسته ام آنطور که باید او را متوجه کنم و یا شاید ذهن او آنقدر سنتی است که جایی برای حرف های تازه ندارد. در هر صورت، چه بخواهیم چنین افرادی را با برچسب سنتی بودن به عقب ماندگی متهم کنیم و یا آنان را حاجی بازاری و پول پرست بنامیم اما حقایقی در این گفته ها برای کارآفرینان وجود دارد که باید به آن ها توجه کرد:
پول همچنان دست بازار سنتی است:
واقعیت اقتصادی امروز کشور ما این است که میزان سرمایه ای که در کسب و کارهای نوآورانه و استارتاپ ها (با فرض اشتباه که فلان تاکسی اینترنتی را هم استارتاپ بنامیم) در مقابل سرمایه ای که در دست و بال چنین افرادی موجود است عدد چندانی نیست.
اقتصاد کشور ما متکی به نفت و ساختار سنتی دارد و نوآوری های صورت گرفته در آن مانند روزنه هایی از نور است که از لابلای شاخ و برگ درختان ریشه دار و تنومند گاه به گاه می تابد. در نتیجه باور کلی هنوز سرمایه گذاری بر روی ملک و زمین، و یک کاسبی های زودبازده است. برای کسی هم که توان ریسک کردن ندارد دریافت سود با تضمین اصل پول از بانک ها، عالی است.
در این شرایط (غیر از سرمایه گذاری های جسورانه) کسانی حاضر می شود پولشان را بر روی یک استارتاپ پر از عدم قطعیت ریسک کنند که یا بسیار پولدارند و صرفا بخش کوچکی از پولشان را برای تحقق شعار کارآفرینی جوانان کشور سرمایه گذاری می کنند، یا عاشق نوآوری و تکنولوژی و اول بودن است، یا تیم را پیدا کرده اند که اعتمادشان را جلب کرده که رشد ارزش سهام استارتاپ از بهره بانکی ای که می توانند برای پولشان از بانک دریافت کند در بدترین حالت کمتر نیست.
استارتاپ ها باید دخل و خرج کنند
یک حقیقت دیگر که می توان در بین خطوط حرف های آن سرمایه گذار سنتی خواند، این است که کسب و کاری که به اصطلاح دخل و خرج نکند، کسب و کار زنده ای نیست.
بسیاری از تیم های استارتاپی که به ما مراجعه می کنند، دارای طرح ها و ایده های جالبی هستند و تیم های به نسبت خوبی می باشند اما یک مشکل اساسی دارند و آن هم اینکه نمی دانند چطوری می توانند از این کار پول در بیاورند. البته این واقعیت را باید اشاره کنم که در یک استارتاپ نوآورانه، مدل کسب و کارش دچار عدم قطعیت است.
یک استارتاپ نوآورانه ی منحصر به فرد در ابتدای راه تلاش می کند ببینید در عمل چطوری می تواند مدلی بسازد که بتواند ارزشی که خلق می کند را به مشتری ارائه کند و در ازای آن پول دریافت کند. بنابراین، ایرادی ندارد از ابتدا نداند چطوری می تواند پول در بیاورد. حتی ممکن است سال ها فعالیت کند و یک ریال از مشتری درآمد نداشته باشد و هزینه هایش را سرمایه گذاران بدهند. البته به شرطی که نوآوری آن چنان منحصر به فرد باشد که ارزش هزینه و زمان را داشته باشد.
یک مثال مشخص، اینستاگرام است که تا ۲ سال پس از راه اندازی یک سنت هم درآمد نداشت اما به قیمت ۱ میلیارد دلار به فیسبوک فروخته شد.
اما این؛ در مورد همه ی استارتاپ ها صدق نمی کند!
به کلمه کلیدی «نوآورانه» دقت کنید. باید اعتراف کنم که از میان هزاران طرح استارتاپی که دیده ام تعداد بسیار کمی به معنای واقعی «نوآورانه» بوده اند و آن نوآوری در زندگی مردم ارزش افزوده ایجاد می کرده و به سادگی فابل کپی کردن نبوده.
در درجه دوم، استارتاپ هایی هستند که آن ها هم محترم هستند ولی در اصل کپی کسب و کارهای خارجی موفق و چند میلیون دلاری هستند. نوآوری در این استارتاپ ها به بومی کردن آن یا بهتر است بگویم به ساختن مشابه فارسی و اتصال به درگاه بانکی ایرانی محدود می شود.
در جایگاه بعد، کپی کسب و کارهای اینترنتی ایرانی قرار می گیرند. ده ها و صدها اپ سفارش تاکسی اینترنتی و فروشگاه آنلاین همه چیز فروشی که وجه تمایزشان – به گفته سازندگانشان – این است که در یک استان یا شهر خاص فعالیت می کند. و در جایگاه آخر، پروژه هایی که مساله یا نیاز خاصی را از تعداد مناسبی از افراد رفع نمی کنند.
باید به دخل و خرج استارتاپ به طور جدی توجه کرد. استارتاپ ها باید کوتاه ترین و سریعترین راه رسیدن به درآمدی که بتواند هزینه هایش را پوشش دهد پیدا کنند. طبیعی است که در ابتدای کار نیاز به سرمایه ای اولیه باشد. با داشتن چنین راهی، سرمایه اولیه کمتر نیاز است و در نتیجه لازم نیست بخش بزرگی از سهام استارتاپ به سرمایه گذار داده شود.
برای استارتاپ های نوآورانه از جنس دسته اول، که چه نوآوری در بازارها و چه نوآوری در محصول یا خدمات دارند و نیاز به فرهنگ سازی و جا انداختن نوآوری دارند روش دیگری وجود دارد. در این موارد، به سرمایه زیادی نیاز است و در مراحل مختلف، سرمایه گذاری های بیشتری باید انجام شود. معمولا تمرکز این نوع کسب و کارها بر جذب کاربر است و به نسبت رشد کاربران، ارزش سهام افزایش می باید. در این شرایط ممکن است کسب درآمد وجود داشته باشد اما تا زمانیکه درآمدها به اندازه هزینه ها برسد زمان زیادی باید سپری شود.
نوبت شماست:
نظر شما چیست؟ چه تفاوت هایی میان سرمایه گذاری سنتی و مدرن می بینید؟ لطفا نظر خود را در فرم پایین با ما و دیگر خوانندگان خوشفکری به اشتراک بگذارید.
پست و تحلیل هوشمندانه ای بود.
وضعیت فعلی و تب استارتاپ زدن بسیار پر حرارت شده و این وضعیت با سالها تاخیر به ایران رسیده .
موضوع زوده بازده بودن بنظر من نیز خیلی مهم و اساسی است. این نگرش که استارتاپی صدها میلیون پول بگیرد وسالها خروجی مالی مثبتی نداشته باشد به غیر از تعداد محدودی از استارتاپهای خاص و بزرگ برای بقیه استارتاپها پذیرفتنی نیست.
آقای اریک ریس در نوپای ناب و لزوم چرخش در استارتاپها و ساخت کمترین مدل دست یافتنی رو ارائه دادند که این زمانهای طولانی رو بشه در استارتاپ کاهش داد.
اگر یک مدل کسب و کار درست باشه باید بتونه با توان یک صدم خودش هم حل مشکل کنه و درآمد کسب کنه.
تاکید میکنم حل مشکل بزرگترین موضوع است که مثل ستاره قطبی باید بالای سر کارآفرینان راهنمای ایشان باشد.
این دوست سنتی هم منطقی میگه، حتی اگر هم جوان باشید کسی از چند سال دیگه خبر نداره . سرعت تغییرات بسیار بالا و عمر میتونه خیلی کوتاه باشه. زمان رو از دست ندیم و زمان خود طلا است.